ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

29 مرداد ماه 1387

شاید جالب باشه بدونید که من از اون آدم هائی بودم که رغبتی به اومدن نداشتم! و هی بهانه تراشی می کردم که بابا داریم زندگی مون رو می کنم و دیگه حالا بیا دوباره از صفرشروع کن و  کانادا خیلی دوره و ......ولی نهایت این شد که بگیم یه تجربه ست . یه تجربه دیگه تو زندگی. چرا نه؟ چرا یه راه و یه هوا و یه منظر ه دیگه رو تجربه نکنیم؟ نهایتش این که خوب برمی گردی و قدر داشتن هاتو می دونی و می فهمی که چطور باید بهتر زندگی کرد و از امکانات بیشتر استفاده کرد و با نداشته ها چه رفتاری باید داشت. واقعیت اینه که یهو از یه حال و هوای دیگه پرتاپ میشی به یه جائی که اصلا متفاوته با مکان قبلی ت. یه دنیای دیگه. یعنی یه عالمه  تفاوت تو همه چیز. خب باید اول این تفاوت ها رو بشناسی و به چشم امکانات جدید بهشون نگاه کنی .  نو...نو...زندگی نو...یه جور دیگه...یه چیز دیگه...باید هیجان داشته باشی...وجه هیجان انگیز  نو شدن ...هروقت احساس می کنی چیزهائی داشتی که حالا نداری با احساس چیزهای نویی که الان داری قبلا نداشتی باهاشون مقابله کنی. نباید فراموش کرد که همیشه همه چیز تکمیل نیست....زیبائی زندگی و هیجان اون هم به این تکمیل نبودن و ناقص بودن همیشگی شه!

وقتی جدید میشی وقتی در حالت نو قرار میگیری طبیعیه که کمبودهایی را هم احساس کنی. من هنوز برام لیسنینگ مسئله بزرگیه. در واقع تمرکز برای شنیده هایی که طولانی میشن ندارم ولی می دونم که این هم طبیعیه و نیاز به تمرین و تجربه و رابطه فعال داشتن با محیطیه که توش مجبور باشی که خوب گوش کنی. اینجا میگن سه تا پنج سال یه مهاجر تحصیلکرده یا بقولی یه مهاجری که کنجکاوانه به جامعه و زبان و فرهنگش نگاه می کنه و می خواد زودتر جا بیافته ؛ زمان نیاز داره . ولی خب این هم آیه نیست. میتونه سزیعتر و بهتر اتفاق بیافته. فقط باید از سیر طبیعی از پیش آگاه بود تا دچار خود کم بینی و یاس نشد. مسئله زبان می تونه ده سال هم طول بکشه و مسئله کار دلخواه و راه دلخواه هم همینطور.

اما هیجان انگیزه. نو هست و انرژی خودش رو با خودش داره. انرژی که تصور بزرگیش غیر قابل باوره. من حداقل دوتا خانم ایرانی بالای شصت سال می شناسم که از فوق لیسانس گذشته شون چشم پوشی کردن و اینجا یه دوره یه ساله درس دیگه ای رو برداشتن و با روحیه خوب مشغولند. یعنی فهمیدن حالا که میشه چرا نه!‌ چرا یه تجربه دیگه نکنیم. چرا دوباره پشت میز ننشینم و لذت شاگرد مدرسه بودن را نبریم! همین انگلیسی خوندن هم برای آدم های سن بالائی که اصلا قبلش هیچی نمی دونستن یه دنیای عجیب و لذتبخش دیگه ایه. فقط کافیه که آدم با خودش و توانائی هاش مسابقه داشته باشه و نه با دیگران!! بدون اینکه خودش رو دست کم بگیره. همیشه همین که حس کنی یه قدم یه خورده یه ذره داری میری جلوتر یه عالمه لذت میبری.

و ...یه حرف یه کم ربط دار با حرفای بالا بزنم اینکه  اینجا می گن  برای کار رزومه قوی باید داشته باشی و یه نامه ام روش و از خودت تعریف کنی و با هزار کتاب و حرف در مورد فرمت و شکل رزومه نویسی و نامه نگاری. خب درست و منطقی هم هست و کارکرد اون برای همه روشن و پذیرفتنیه. ولی همیشه یه راه دیگه هم هست که در مواقع موثر واقع نشدن و کار نکردن راههای علمی بالا  تورا کمک می کنند. و اون حس و خواستن شدید و کلمات واقعی خود توست. من در جواب بلندبالای یه شر کت بزرگی که برنامه نویسی می خواست که چه بکنه و چه نکنه با کلمات خودم نوشتم که اینهائی را که می خواهید من یه عالمه قبلا انجام دادم و آدم توانائی هستم. بهم زنگ زدند. همون روز رفتم و کار به هیچ مصاحبه و سوال جواب های که تو کلاس ها خونده بودیم و از دیگران شنیده بودیم نکشید و گفتند آقا بیا همین امروز این پروژه را شروع کن. منم بقول گفتنی  روز اول و دوم را تو خونه بشدت  روی  مطلبی که می خواستند کار کردم  و  نشون دادم که می تونم. بعدش دیگه خب آرام تر ادامه دادم...یعنی این اتفاق خلاف نگرانی های من در مورد زبان بود. که  خب این نگرانی هنوز هم هست ولی خواست من که انجام یه پروژه بود قویتر بود. یعنی هیچ نا امیدی نمیشه وجود داشته باشه. یعنی همیشه راهی هست . و مسیر نو  تلاش نو می خواد و امیدها ی نو و راههای تازه