ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

1 اردیبهشت ماه 1392

امروز طولانی تر از همیشه تو آب بودم. دوبرابرهمیشه شنا کردم. با اینکه دیشب تا ساعت سه ونیم بیدار بودم اتوماتیک ساعت شش و نیم صبح بیدار شدم. اگر چه می خواستم شنبه هاو یک شنبه هارا یکساعتی بیشتر بخوابم و دیرتر به دویدن و شناییدن برم ولی بدنم و حس و روحم مرا می خواستند که بلند شوم و بزنم بیرون. آسمان نیمه بری بود و بیشتر سطحش دیده میشد. باد ملایمی هم می آمد. تا رفتم و برگشتم سه چهار نفری از آدم های هرروزه را دیدم. یه خانم چاقی هست که تقریبا هر روز موقع قدم زدن می بینمش. روز اول بنظرم آدم بسیار سخت و قهر با همه دنیا اومد. دست درجیب و درخود فرو راه میرفت. سلامش که کردم انگار جوابی نداد ویا آنقدر آهسته و زیر لبی که من نشنیدم. و من هر روز صبح بخیر گفتن و سلام گفتن را ادامه دادم تا اینکه به اینجا رسیده وقتی مرا میبیند لبخندی به پهنای صورتش میزند و دو جمله ای محبت آمیز می گوید. آیا زمان می خواست که به سلامی اعتمادکند یا فرهنگش بود؟ و یا حال آنروزهایش؟ 

مردی را هم همون لحظه های اویه دیودنم می بینم که انگار به سرکار میرود. همیشه گود مورنینگ مخصوص و شفاف و پرانرژی می گوید و حس خوبی به من میدهد. صدای خاصی دارد. بنظر هم سن من باشد ولی نه به جوانی من

پسری لاغر و قد بلند و قرمزپوش هم هست که بیتر اوقات میبینم و نه هر روز شاید هر روز می اید و نه مثل هم د رهمون ساعت. او هم انرژی خوبی دارد و دستی تکان می دهد و ابراز اشنایی.

دو زن مسن که با هم قدم میزنند و یه زنو و شوهر پیر که اونها هم قدم میزنند و چندتا دختر وجوان و زن و مرد هایی در سن و سال های من و سی تا چهل که آنها را هم بیشتر اوقات میبینم در مسیر. و از یه مرد و دودختر هم بگویم که هرکدام را جداگانه می بینم و با سرعتی یک و نیم برابر من در حال دویدنند. گام های قشنگی برمیدارند زیبا میدوند. کاش من هم دردهای زانو غیره را نداشتم و با گام های بلند میدویدم!! نه راضی هستم همین که می تونم بدوم با گام های خودم همینطور که می تونم تماشا کنم بشنوم حس کنم در طبیعت باشم و لذت ببرم خوشحالم!

بعدازظهرهای قدم زدن و همان مسیر را طی کردن و مردم زیادی را دیدن هم لذت متفاوتی از لحظه متفاوت و حرکتی ست که دویدن نیست بلکه آهسته یدن است!!! اینجا دیگر اگر قرار باشه حسودی کنم به کسانی حسودی می کنم که بسیار آهسته تر از من گام برمی دارند و باحوصله تر و بی توجه تر به زمان نگاه می کنند و میروند!

نه این حسادت نیست آرزوست! از دیدن شان لذت میبرم و یاد میگیرم وحس مثبتی برایشان دارم.

راستی کلمه حسود ربطی به کلمه حس دارد یا نه؟!! 

The Italian Job