ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

11 اردیبهشت ماه 1392

وسوسه دویدن و فکر کردن به لذت خستگی و اقیانوس و پرندگان و گلها و تنه درختان روی ساحل و درختانی که هنوز سر پا ایستاده اند و باغرور از آن بالا نگاه می کنند و همه سنگ های توی اقیانوس نزدیک ساحل مرا صبح بیدار کردند و گفتند دردپا بی درد پا! باید  بیای اینجا. زدم بیرون! بعد از دو روز وقفه باز دویدن. دریا آرام بود بادی هم نمی وزید. همه خستگی در می کردند و توافق کرده بودند که لحظای یکدیگررا آرام بگذارند و هرکس سرش توی کار خودش! خیلی خیلی کیف کردم . هوای سبک و کمی سرد را کشیدم توی تنم. مغزم. روحم. و همه حس و وجودم.

شنای هر روز ه صبحگاهی را هم بجا آوردم و صبحانه و مشغول شدن به کار. ظهری نوشا اومد که بریم قدم بزنیم. همه چیز عوض شده بود!‌باد سرد و تندی می وزید و نم یگذاشت آفتاب گرمایش را راحت دراختیار بگذارد. ولی خوب بود. از پس  خستگی سه ساعته کار برمی آمد. سالاد و ناهار خوشمزه ای هم خوردیم تا او رفت و من پس از وقفه سه ساعته دوباره مشغول کار شوم تا همین یکساعت پیش. هفت ساعت برای کارفکری زیاد هم هست.

راستی سلطان دوهفته پیش مجبور شد برگردد عربستان چون حال پدرش خوب نبود. و امروز مارک شد همخونه من. کاش قصه این همخونه های رنگارنگ و طبیعتا تجربه های رنگارنگ مربوطه را نوشته بودم. حالا هروقت فرصتی شد سعی می کنم در موردشان بنویسم. پنج دسته مختلف اومده بودند و خونه را دیده بودند و پس از به به و چه چه زیاد که فکر می کنی همین الان پول پیش میارند و میگن به کسی دیگه نده یا می رفتند و پیدایشان نمیشد ویا مسیج میزدند که خب نشد!. و من عادت دارم به اینهمه و همیشه میدونم که بهترین اتفاقها می افته!! در واقع هر اتفاقی که می افته همیشه میگم بهترین بوده و با خوشحالی آماده سازش و پایه گذاری رابطه خوب میشم. چون می دونم هر آدم و هر رابطه ای حال مخصوص خودش را داره که باید کشفش کرد و با توانائی به تعادلی دیگر رسید. حس خوب و بازی هیجان انگیزی برای من همیشه.                                        

Killing Me Softly