ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

26 مرداد ماه 1392

جمعه و شنبه که میشه دیگه مال خودت نیستی و نمیدونی کی چشمت به کامپیوترت می افته و کی وقت میکنی که بنویسی! این چند جمله را الان که هنوز رسما یللی تلللی آخرهفته راشروع نکرده ام مینویسم که نوشته باشم!

دیروز آنا که شغلش کاریابیه و گاهگاه برام درخواست کارهاپی را میفرسته که بدونه علاقه مند به انجامشون هستم یا نه نه تنها چند ایمیل بهم زده بود بلکه چندبار هم زنگ زد که این کارخیلی خوبه و با خواسته ها و تخصص های تو جوردرمیاد. گفت یکماه تو ویکتوریا. برات مثل تعطیلات تابستونی میمونه! خلاصه ‍پروژه را شرح داد و گفت که نظرم چیه؟ من که خیلی هم راغب نبودم ونکوور را ول کنم ‍پرسیدم ساعتی چند؟ یه قیمتی داد و من گفتم نه پنجاه درصد به قیمتش افزودم و گفتم این حداقل منه برا ویکتوریا رفتن!‌گفت باهات تماس میگیرم و بعد نیم ساعت زنگ زد که باشه فردا ۹ صبح دونفر بهت تلفن میکنند که باهات مصاحبه کنند. بعدش هم یه ایمیل برام فرستاد که سوال های احتمالی چیه و تو چه رفتاری داشته باش. امروز ساعت هشت و نیم صبح یه خانمی زنگ زد و کفت من ماریا هستم ومیخواستم اطلاع بدهم ما با یکربع تاخیر ساعت نه و پانزده دقیقه با شما مصاحبه می کنیم. خلاصه درساعت مقرره زنگ زدند و تا ساعت ده صبح سوال و جواب ما ادامه داشت. سوال های کلیشه ای آنان و جواب مخصوص خود من که زیربارکلیشه نمیروم و همیشه میگم که سوال تستی نفرمایید که من اصلا هیچ چیزرا حفظ نیستم و لزومی هم به حفظ کردن نمیبینم!! واقعیت این بود کاری که میخواستند درحیطه مهارت های من بود و بیشتر قسمت هایش را قبلا انجام داده بودم و در حین مصاحبه هم طبق روال خودم راهنمایی ها یی های هم برای انجام بهتر چنین ‍پروژه هایی کردم!!! سرآخر گفتند مرسی و سوال های ما تموم شد شما سوالی نداری؟ گفتم حالتون خوبه لذت میبرید از زندگی؟!!!! کلی خندیدند وگفتن که چنتا مصاحبه دیگه هم دارند و باهام تماس خواهند گرفت.. فکر کردم همیشه شانس اینه که دیگران شرایط  تخصصیاشن بهتر از تو  و یا مزد پیشنهادیشان کمتر از تو نباشه!! بعد سه ساعت آنا زنگ زد واز چند و چون مصاحبه پرسید که برایش گفتم. گفت من نتیجه را پیگیری میکنم و بهت اطلاع میدهم! بعد از دودقیقه یه ایمیل زد که کار را دنبال نمی کنند و نگفته اند چرا!! و من مطمن هستم که این کار فیکس توبود. حتما با پیگیری بیشتر یه گزارشی از مصاحبه ای که باتو داشتند بهت میدهم. نوشتم خیلی خیلی ممنون.

اینجا کار و مصاحبه و تشریفات اون قصه زیادی داره و یه عالمه کالج و شرکت و بنگاه و آدم هایی که براخودشون بعنوان شکارچی متخصص ها کار میکنند از این راه نون میخورند! حال اینکه چرا شرکت ها خودشون مستقیم استخدام نمی کنند و چرا و به چه دلایلی وبه چه شرکت های کاریابی و آدم های کاریاب اعتماد می کند هم خود قصه دیگریست. و داستان رزومه های دروغ و تست زن های حرفه ای و سوال و جواب خریدن ها و آشنایان درراه همه داستان های دیگری دارند. و جالبه که با همه این حرفها گزارش های رسمی می گویند فقط پانزده درصد امکان کارپیدا کردن مستقیم از طریق روزنامه و اینترنت  میسراست و هشتاد و پنج درصد به ارتباطات مختلف بستگی داره! چون همه میخواهند از هزینه ها و این مسیرهای طولانی خلاص شوند که پر از دست انداز هم هستند. حالا من نمی دونم این چند آدمی که مثل دوستان خودمونی گهگاهی به من زنگ میزنند و آخرین تغییرات رزومه ام را میخوان و میپرسند که الان چیکار می کنی و کی وفتت ازاد میشه جزو اون پانزده درصدی ها هستن یا هشتاد و پنجی ها؟!