ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

14 مهرماه 1392

دلم تنگ میشه برای نوشتن و بعد میام که بنویسم. چند روز پیش قرار بود داستان آقای ش را ادامه بدهم که وقت نشد. آقای ش بعد اینکه دیگه نمیتونه تینا را به هیچ قراری بکشونه مسئله کاری رو مطرح میکنه میگه که نیاز به بیمه داره. بیمه عمر و یا حوادث. خب تنیا هم کاملا با مسئله حرفه ای بخورد میکنه قرار باهاش تو محل کار میگذاره. آقای ش میره اونجا و بعد کار میگه ناهار مهمون من!‌  ایندفعه تنیا را میبره به یه ساندویجی ارزون قیمت!! ولی دوباره میزنه جاده خاکی و تنیا را دعوت میکنه به ویسلر یا هات اسپرینگ!! تنیا دعوتش رو رد میکنه و میگه فرم های بیمه را برات میفرستم که پرکنی. و اینطوری امید آقای ش باز زنده میمونه تا دیروز بعدازظهر. من و تنیا قرار داشتیم که بریم نزد نوشا. و درست پنج دقیقه قبل از رفتنمون آقای ش میگه میخواد بیاد فرم ها را بگیره!! من که رفتم پایین ماشینش دم در بود و تنیا هم رفته بود که فرم ها رابدهد. خب میشنه تو ماشین تا توضیحات لازم را هم ضمیمه کنه. و من از کنار ماشین رد میشم و میروم اونطرف خیابون تو ایستگاه اتوبوس تا تنیا هم بیاد. تنیا که میاد نزد من آقای ش از توی ماشین برام دست تکون میده و میگه حالا بدون من میرید پارتی!! و منم میگه خب اینطوریه دیگه!! سوار اتوبوس که میشیم تنیا گفت آقای ش خواسته بود که لمسش کنه! و بهش گفته بود که به رهی که نگی با هم رفته ایم رستوران یا همدیگه رو دیده ایم!!! تنیا میگه برای چی؟ آقای ش کمی من من میکنه و میگه همینطوری!! 

از اتوبوس که پیاده شدیم و اومدیم تو مترو موبایل من زنگ زد! آقای ش بود! گفتم سلام! گفت میخواستم بهت زنگ بزنم بگم امشب بیایید خونه من که انگار میرید مهمونی! گفتم بله داریم میریم مهمونی. گفت حالا فردا شب قرار بگذاریم بریم جایی. گفتم حالا تا فردا ببینم چی میشه!! گفت امشب هم ریچموند برنامه هست؟ گفتم همیشه آخرهفته ها هست میتونی بری! گفت من اومده بودم فرم های بیمه را از تنیا بگیرم. آدم خیلی واردی هست تو کارش. ممنون. خیلی کمکم کرد. قراره یه قرارداد برای پدر و مادرم ببندم! گفتم خب. بعد خداحافظی کردم بدون اینکه به رویش بیاورم من همه چیز را میدونم. فقط میدونستم که نه تنیا و نه من دیگه باهاش هیچ قرار مهمونی یا خوش گذرونی نخواهیم داشت!