ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

19 آذر ماه 1357

در این دو هفته لعنتی که گذشت ما چند نفر از عزیزانم ان را از دست دادیم. علی و مرتضی. خبر آنها را را همین چند روز پیش دادند. یعنی خبر که نبود ساک هایی بود که به دست دختر عمویم و دائی ام داده بودند. مرتضی را مرداد ماه به بهشت زهرا و علی را شهریورماه به خاوران فرستاده بودند و خبرشان را همین چند روز پیش.
هزار بار خود را آماده می کردم. هزار بار در رویا گلها را از دستی به دستی دیگر می دادم که وقتی او می آید تقدیمش دارم.چهره شکسته اش را بدن رنج الودش را و موهای را که دائی می گفت سپیده شد بود ببویم و بگویم خسته نباشی.......کجا می پنداشتم...کجا می پنداشتم که چنینن می شود...هر وقت دائی را با آن چین و چروک های رنج می دیدم می گفتم کلبه احزان شوی روزی گلستان غم مخور , یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور!....و اینک..اینک...شعری را که در آبان ماه 1362 نوشته بودم در خاطرم باز تکرار می شود
جغد ها آواز می خوانند
و برگ ها می رقصند
در رقص مرگی که برپاست
جای قو خالی ست!
وزآن دورها,نه پشتش همین تپه ها
زوزه باد خزان جاری ست
برق چشمش پیداست
این نگاه آشنا
دشمن جامه های سبز
این غاقل ز راز کاج و سرو
شکست خورده جان های جاودان و سبز
آری زوزه اش برپاست
پشت همین تپه ها
وای ای تپه های آشنا!